چكيده
اين مقاله تفسير آيات 30 تا 40 سورة بقره ميباشد كه حاصل آن عبارت است از:
آية 30: حضرت آدم(ع) جانشين خداوند بوده است. ملائكه، فسادگري موجود زميني را، از فساد ساكنان قبلي زمين يا از تلازم وجود شهوت و غضب با فساد فهميدند.
آيات31- 33: ملاك خلافت، علم به همة اسما است كه به آدم(ع) تعليم داده شد؛ ولي ملائكه قابليت يادگيري همه آنها را نداشتند. مقصود از خليفه نوع انسان و موضوع مورد كتمان، كفر شيطان بود.
آية 34: برخي از فرشتگان به هدف خضوع در برابر آدم، مأمور به سجده بودهاند و شمول اين فرمان بر شيطان به لحاظ حضور وي در ميان آنان بوده است.
آيات 35-36: بهشت آدم ، برزخي و آدم و حوا و شيطان مخاطبان امر به هبوط بودهاند. خوردن آدم(ع) از درخت ممنوعه، ترك اولي محسوب ميشود.
آية 37: در جريان توبة آدم سه توبه روي داد؛ لطف خداوند به آدم با اعطاي كلمات؛ بر زبان جاري كردن آنها از سوي آدم؛ پذيرش توبة آدم از سوي خداوند.
آية38: محتواي اين آيه نخستين پيام تشريعي خداوند به حضرت آدم(ع) است.
ظاهر قرآن بازگشت نسل بشر به مرد و زني است كه از خاك آفريده شدهاند.
كليد واژهها: تفسير سورة بقره، خلافت آدم، ملاك خلافت، سجدة ملائكه بر آدم، بهشت آدم، نظرية تكامل انواع.
مقدمه
جنبههاي گوناگون داستان حضرت آدم(ع) در سورهها و آيات متعددي از قرآن كريم اشاره شده؛ اما در اين بخش از سورة بقره، موضوع خلافت و گفتوگوي خداوند و ملائكه به گونهاي مطرح شده است كه در جاي ديگر قرآن به اين تفصيل يافت نميشود. دربحث مزبور، ابهامات و پيچيدگيهاي، نشئت گرفته از اختلاف روايات، سبب شده مفسران سؤالات متعددي طرح كنند كه پاسخ بدانها آسان به نظر نميرسد. ابهاماتي از قبيل: واقعي يا تمثيلي بودن اصل داستان، كيفيت خلقت اولية آدم، حقيقت وجود ملائكه وچگونگي سخن گفتن آنها، موجودي كه آدم جانشين وي گشت، ملاك خليفه شدن، آگاهي از اسما، حقيقت آن اسامي و حكمت نهفته در بخشهايي از داستان تنها بخشي از پرسشهاي فراروي قرآنپژوهان در داستان مزبور است.
آية 30
وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَتَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَيَسْفِكُ الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ.
و زماني كه خداوندگار تو به فرشتگان گفت: «من در زمين جانشينى خواهم گماشت»، [فرشتگان] گفتند: «آيا در آن كسى را مىگمارى كه در آن فساد ميانگيزد، و خونها ميريزد؟ در حالي كه ما با ستايش تو، [تو را] تنزيه مىكنيم و به تقديست مىپردازيم؟» فرمود: «من چيزى مىدانم كه شما نمىدانيد».
مستخلفعنه آدم
از جمله سؤالات مطرح دربارة خلافت حضرت آدم(ع) اين است كه قرار بود آدم، جانشين چه كسي در زمين گردد؟ در پاسخ به اين سؤال، ديدگاههاي مختلفي در تفاسير به چشم ميخورد كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
يك. موجوداتي از قبيل جن و نسناس پيش از آفرينش آدم در زمين زندگي ميكردهاند كه بر اثر فساد و خونريزي منقرض شدهاند و آدم(ع) جانشين آنها بوده است.1
دو. برحسب برخي از روايات، تا چند دوره پيش از آدم، موجوداتي از سنخ انسان، در زمين ميزيستهاند كه آدم جانشين آنها گشت.2
سه. به گفتة برخي از مفسران، قبل از آفرينش آدم، ملائكه، ساكنان زمين بودهاند و آدم جانشين آنها در زمين گشت.3
چهار. آدم، خليفة خداوند در زمين محسوب ميشد.4
در ميان چهار احتمال مزبور، وجه چهارم با اين تعبير خداوند متعال تأييد ميشود كه فرمود «اني جاعل في الارض خليفة». اين جمله، ظهور در تعيين جانشين براي خود دارد؛ زيرا اگر مقصود، تعيين جانشين براي افراد ديگر بود ميبايست مستخلفعنه و مدت جانشيني را مشخص فرمايد و از نپرداختن به اين قيود، ميتوان فهميد جانشيني براي خود خداوند، مطرح بوده است. از سوي ديگر مفاد اين جمله به منظور آمادهسازي فرشتگان براي امر به سجده مطرح شده است؛ زيرا با معرفي مخلوق جديد به عنوان جانشين خود خداوند، زمينة مناسبي براي دستور سجده فراهم گشت كه در جانشيني ساير مخلوقات چنين زمينهسازي لازم نيست.5
از همه مهمتر اينكه از جمله «و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك» ميتوان به تناسب ميان خليفة الله بودن و اشتغال به تسبيح و تقديس پيبرد؛ زيرا گويا ملائكه با اظهار جمله ياد شده و اشارة ضمني به نفي فساد و خونريزي از خود، در صدد بيان برتري خويش بر آدم در جانشيني خداوند بودند؛ چنانكه عبارت به كار رفته در آية پيشين (يعني جملة «اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء») فسادگري و خونريزي را در تنافي با خليفةاللهي معرفي ميكند. خلاصه اينكه ملائكه ميدانستند خليفة الهي بايد اهل تسبيح و تقديس و منعكس كنندة صفات جمال و جلال خداوند باشد و اگر فقط موضوع جانشيني از ساير مخلوقات مطرح بود، وجهي براي تأكيد ملائكه بر شايستگي خود و لياقت نداشتن موجود زميني وجود نداشت.6
فرشتگان و آگاهي از فسادگري و خونريزي انسان
وقتي خداي متعال به ملائكه اعلام فرمود: «من در زمين جانشيني قرار ميدهم» ملائكه عرضه داشتند: «آيا كسي را در زمين قرار ميدهي كه در آن فساد و خونريزي ميكند؟» پرسش مطرح در اينباره آن است كه ملائكه، فسادگري موجود زميني را از چه راهي كشف كردند؟
در اين باره دو پاسخ ميتوان ارائه كرد: يك. قبل از آدم، مخلوقاتي در زمين زندگي ميكردهاند كه دست به فساد زده بودند و ملائكه آدم را نيز شبيه آنها دانستهاند. دو. پس از آنكه خداوند فرمود «اني جاعل في الارض خليفه» فرشتگان از زميني بودن مخلوق جديد بر اساس برهاني عقلي به افساد وي پي بردند؛ بدين بيان كه مخلوق نو پديد موجودي مادي و همراه با توالد و تناسل است و لازمة اين دو، شهوت و غضب است و چون انسان ابتدا عقل ناقصي دارد كه فاقد سيطره بر شهوت و غضب اوست، بر أثر پيروي از شهوت و غضب، آدمي به فساد و خونريزي اقدام ميكند.7
آيات 31-33
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ. قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيم. قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَما كُنْتُمْ تَكْتُمُون.
و همة اسماء را به آدم آموخت سپس آنها را بر فرشتگان عرضه كرد و فرمود: «اگر راست مىگوييد، اسامى اينها را به من خبر دهيد». گفتند: «منزهى تو! ما را هيچ دانشى نيست جز آنچه [خود] به ما آموختهاى. همانا تو دانا و حكيمي». فرمود: «اى آدم، اسامي آنها را به ايشان خبر ده». و چون [آدم] اسامي آنها را به ايشان خبر داد، فرمود: «آيا به شما نگفتم كه من غيب آسمانها و زمين را مىدانم و آنچه را آشكار مىكنيد، و آنچه را پنهان مىداشتيد مىدانم؟»
ملاك خلافت
خداوند در آية 31 فرموده است: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها؛ و همة اسماء را به آدم آموخت» الف و لام در اسماء و واژة «كلها» هر دو بر عموميت اسماء دلالت ميكنند؛ نتيجه آنكه تمام اسما به آدم تعليم داده شده است و همين آگاهي از همة اسما، ملاك در شايستگي براي خلافت بوده است. از سوي ديگر، خداوند پس از تعليم اسما به آدم، به فرشتگان فرمود: «أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ؛ اسامى اينها را به من خبر دهيد». اما آنان در پاسخ، به ناآگاهي خويش اعتراف كردند و خداوند از همين ناآگاهي آنها، لياقت نداشتن آنان را براي خلافت، به آنها فهماند و فرمود: «آيا به شما نگفتم كه من غيب آسمانها و زمين را مىدانم». معلوم ميشود غيب آسمانها و زمين كه آنها نميدانستند همان «ما لاتعلمون» است كه آنها چنان علم غيبي نداشتند. جالب توجه آنكه فرشتگان، حتي پس از انباء اسما به آنان از سوي آدم، باز لياقت خلافت پيدا نكردند؛ زيرا انبا غير از تعليم است. يعني آنان پس از انبا، بر اسما آگاهي نيافتند؛ زيرا به سبب فقدان سنخيت، قادر بر احاطة بر چنين علمي نبودند. شايد بدين علت كه اسماء عرضه شده، ارواح موجوداتي شريفتر از ملائكه بود. در برخي روايات اشاره شده كه آن موجودات شريف، ارواح معصومان(ع) بوده است8 و آنها توان آگاهي ازحقيقت آن اسما را نداشتند؛ خصوصاً كه بعيد است مقصود از اسماء، تنها لفظ آنها بوده باشد، بلكه به احتمال قوي، شناخت ذات آنها منظور بوده است.
مصاديق اسما
در اين باره كه اسماء مزبور، به چه مصاديقي اشاره داشته است و اينكه آيا همة اسما بر ملائكه عرضه شد، ديدگاهها و احتمالات مختلفي مطرح شده كه مهمترين آنها دو ديدگاه ذيل است:
يك. تمام اموري كه عنوان اسم بر آنها صادق است، به آدم تعليم داده شد9 (در برخي روايات بر اين عموم تأكيد شده است، به گونهاي كه امام(ع) فرش زير پاي مباركشان را نيز جزء آن اسامي قلمداد كردند).10
دو. تنها برخي از اسما مورد توجه بوده است؛11 چنانكه در تعدادي از روايات، انوار اهلبيت(ع) مصداق آن اسما بيان شدهاند.12 بر اين اساس، ضمير «عرضهم» به خصوص مسميات عاقل برميگردد. شايد بتوان ميان دو دسته روايت مورد اشاره چنين جمع كرد كه تمام اسماء موجودات به آدم(ع) تعليم داده شد، ولي آنچه بر ملائكه عرضه گشت اسماء مخصوصي از آنان بود كه با وجود انباء آدم نيز، بدان اسما عالم نگشتند؛ زيرا اساساًٌ لياقت دريافت چنين علمي را نداشتند.13 هرچند بر حسب برخي استظهارات ميتوان گفت كه ملائكه، به برخي اسما علم داشتهاند؛ زيرا فرشتگان با توجه به تسبيح و تقديسي كه داشتند، دستكم برخي نامهاي خداوند را ميدانستند.14 ولي از آنجا كه خليفه بايد در آنچه به حوزه خلافت او مربوط است علم داشته باشد، بايد خدا وصفات او و تمام مخلوقات او را بشناسد تا وظيفهاش را در برابر آنان به انجام رساند.
مصداق خليفه
پس از روشن شدن جايگاه و اهميت خليفه در زمين، اين سؤال رخ مينمايد كه عنوان خليفه در آيات مذكور، به حضرت آدم اختصاص دارد يا همة انسانها را در برميگيرد؟
برحسب ظاهر آيات، مقصود از خليفه نوع انسان بوده است؛ زيرا پس از اين پرسش فرشتگان كه به خداوند عرضه داشتند: «اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء»، خداوند فسادگري و خونريزي را از آفريدة جديد نفي نميكند، بلكه به امري پنهان مانده از آنان استناد ميفرمايد كه «اني اعلم ما لا تعلمون». اين در حالي است كه حضرت آدم از انبياي الهي و معصوم و مبرا از فساد و خونريزي بود؛ پس ظاهراً عنوان خليفه مربوط به نوع انسان بوده است.15
موضوع مكتوم
در پايان آيه 33 خطاب به ملائكه ميفرمايد: «وَأَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَما كُنْتُمْ تَكْتُمُون».
فعل تبدون به صورت فعل مضارع ساده بيان شده، ولي فعل «تكتمون» به صيغة ماضي بعيد آمده است كه نشان از موضوعي پنهان مانده از سابق دارد. تشخيص آن موضوع با استفاده از خود آيات مشكل مينمايد، ولي از برخي تفاسير دو ديدگاه برداشت ميشود:
1. مرحوم علامه طباطبائي در الميزان بر اين باور است كه ابليس كفر خويش را ميپوشاند و از ظاهر آية 34 (كه فرموده است «وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ» به قرينة فعل ماضي «كان» همين كفر پيشين و پنهاني شيطان را استفاده كردهاند. از اينرو، از نگاه ايشان، امتناع وي از سجده به اين كفر مخفي ارتباط داشته و حادثة سجدة ملائكه و امتناع شيطان، ميان اين دو فرمايش خداوند، روي داده است كه از يكسو فرمود: «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» (بقره: 30) و در ديگر سوي فرمود: «أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ». (بقره: 33)16
در اينجا اين سؤال رخ مينمايد كه اگر كتمان كننده، شخص ابليس بوده چرا فعل كتمان به صورت جمع و خطاب به تمام فرشتگان آمده است؟ در جواب ميتوان گفت هرچند ابليس از جنيان بود، به سبب عبادت بسيار و تقرب به درگاه الهي در زمرة ملائكه درآمده بود؛ چنانكه در مواردي ديگر در قرآن، فعل مربوط به يك فرد، به گروهي كه وي در زمرة آنهاست نسبت داده شده است، مانند كشتن شتر حضرت صالح(ع) كه توسط يك نفر انجام داد، ولي در قرآن به جمع نسبت داده شده است.17
2. كتمان كننده، فرشتگان بودند؛ بدين بيان كه ملائكه باور نميكردند موجودي ارضي بر ملائكه حكومت كند، ولي پس از امر به سجده، فهميدند كه خلافت آدم، بر ملائكه نيز توسعه دارد.18 برخي روايات اين ديدگاه را تأييد ميكند.19
مرحوم علامه پس از بيان اين دو احتمال و اشاره به روايات، ميفرمايد: منافاتي ميان اين دو ديدگاه وجود ندارد و ميتوان هر دو وجه را استفاده كرد.20
آية 34
وَإِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى وَاسْتَكْبَرَ وَكانَ مِنَ الْكافِرِينَ.
و هنگاميكه به فرشتگان گفتيم: «بر آدم سجده كنيد»، پس بجز ابليس- كه سر باز زد و تكبر ورزيد و از كافران بود- [همه] سجده كردند.
سجده بر آدم و پرسشهاي مربوط به آن
متفاوت با قضية خلافت، موضوع سجدة ملائكه بر آدم در اينجا به اختصار آمده، در حالي كه قضية سجده، در موارد متعددي از قرآن و با تفصيلات بيشتري بيان شده است21 كه نشان ميدهد صحنة اصلي قصه، برحسب بيان سورة بقره، بر محور موضوع خلافت است و اشاره به جريان سجده براي تكميل حلقههاي داستان مطرح شده است.
فهم حقيقت آن سجده و چگونگي امر خداوند و مسائل ناظر به آن از دسترس ذهن محدود ما بيرون است؛ از اينرو، گاهي برخي ناآگاهان آن را به اموري پنداري كشاندهاند؛ زيرا قوة واهمة موجود در بشر، براي امور ماوراء ماده، تصويري جسمي يا جسماني بر حسب ارتكازات مادي خويش ميسازد كه با واقعيت آن امور فاصلهاي بسيار دارد و با وجود نكات قابل استفاده از ظاهر برخي آيات و روايات، اين موضوع، سؤالات و ابهامات بسياري ايجاد كرده است، از قبيل:
1. چه كساني مأمور به سجده بودند؟
2. آيا همة ملائكه به سجده امر شدند؟
3. ابليس چگونه به سجده امر شد؟
4. آيا وي جزء فرشتگان محسوب ميشد؟
5. حكم سجده بر غير خدا چيست؟
در پاسخ به سؤال اول، بعضي از مفسران گفتهاند: به دليل ظهور الف و لام «الملائكة» در استغراق، تماميفرشتگان مأمور به سجده بودهاند.22 اما برخي ديگر از مفسران بر اين باورند كه خطاب مزبور تنها مربوط به گروهي از فرشتگان بوده است، مانند اينكه گفته شده فقط ملائكة زمين ميبايست سجده ميكردند23 و سجود آنها رمز خضوع آنها در برابر انسان بوده است. اينان معتقدند: ملائكه بر حسب ظاهر آيات قرآن و برخي روايات، دستههاي گوناگوني دارند: بعضي فقط به عبادت مشغولاند، چنانكه در روايت آمده است: «منهم سجود لايركعون و ركوع لاينتصبون و صافون لايتزايلون و مسبحون لايسأمون...؛24 بعضي از ايشان در حال سجودند، ركوع نميكنند؛ برخي در ركوعاند، برپا نميايستند، و گروهي در صف ايستادهاند، از جاي خود بيرون نميروند، و بعضي تسبيح گويندهاند كه خسته نميشوند، و دستههايي ديگر كه هر كدام مأموريتي ويژه دارند، مانند خازنان جهنم، مأموران قبض روح، ادارهكنندگان آسمان و زمين و... چنانكه در موارد متعددي در قرآن، واژة ملائكه بر تعدادي از ملائكه اطلاق شده است نه بر همة آنها، مانند آيهاي كه در مورد زكريا ميفرمايد: «فَنَادَتْهُ الْمَلَئكَةُ وَهُوَ قَائمٌ يُصَلىِّ فىِ الْمِحْرَاب» (آل عمران: 39) كه منظور تمام ملائكه نيست. يا دربارة تابوت بنياسرائيل ميفرمايد: «وَقالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فيهِ سَكينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَآلُهارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ» (بقره: 248) باز مقصود در اين آيه نيز حمل تابوت توسط تمام ملائكه نيست ، بلكه تنها شماري از فرشتگان آن تابوت را حمل ميكردند. در اين دو آية اخير، واژة ملائكه با الف و لام عهد به كار رفته است و به برخي از فرشتگان اشاره دارد و البته لزوميندارد آن ملائكه، شناخته شده و معروف نزد ما باشند، بلكه همين كه عدهاي خاص از آن ملائكه منظور است، براي كاربرد الف و لام عهد كفايت ميكند؛ چنانكه در داستان حمل تابوت هيچكس از بنياسرائيل، آن فرشتگان حامل صندوقچه را نميشناخت و عهد به معناي شناخت شخصي وجود نداشت.
تأييدكنندة اين ديدگاه دوم (كه مخاطبان فرمان سجده، فقط عدهاي از ملائكه بودهاند) آيهاي از قرآن است كه خطاب به شيطان ميفرمايد: «قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ؛ (ص: 75) [خداوند] گفت: اى ابليس، چه چيز تو را از سجده بر آنچه به دست [قدرت] خويش آفريدهام بازداشت؟ كبر ورزيدى يا اينكه از بلند پايگان هستى؟»
يعني گويا افرادي با عنوان «عالين» از سجده كردن معاف بودهاند؛ در روايتي آمده است كه فرشتگاني موسوم به «مهيمن»25 به قدري مستغرق در عبادت و بريده از غير خداوند هستند كه اصلاً متوجه آفرينش موجودي به نام انسان نشدهاند.26 پس مأموران به سجده، ملائكة غير عالين بودهاند.
به هر حال از آية پيشگفته ميتوان استظهار كرد اين گروه عالين، دستهاي از ملائكه بودهاند؛ زيرا با توجه به اينكه در ذيل آن فرموده: «أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ» كه استكبار را در مقابل علوّ و برتري آنان قرار داده است معلوم ميشود برتري آنان واقعي بوده است نه آنكه از مستكبران باشند و در عين حال سجده نيز نكردهاند. در آن موقعيت، تنها سخن از فرشتگان است و جن و آدم و موجودات ديگري سراغ نداريم كه بتوان عالين را بر آنها تطبيق كرد. (البته اين سخن در حدّ استظهار است و امتناعي ندارد كه عالين، موجوداتي ديگر باشند، چنانكه در برخي روايات، مقصود از عالين، انوار اهل بيت معرفي شده است).27
اما در پاسخ به ظهور الف ولام الملائكه در عموم ـ كه مورد استناد ديدگاه پيشين قرار گرفته بود ـ به سه صورت ميتوان جواب گفت:
يك. شمول الملائكه مربوط به تمام فرشتگان زميني بوده و خطاب نيز به همة آنان، صورت گرفته است.
دو. بر فرض كه عنوان الملائكه همة فرشتگان را شامل شود، ولي اين عموم، تخصيص يافته است؛ چنانكه گفتيم ميتوان از آية «قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ» (ص: 75) استفاده كرد كه حكم سجده برخي ملائكه را در بر نميگيرد.28
سه. اساساً الف و لام در الملائكه الف و لام عهد است نه استغراق، مانند الف و لام واژة مزبور در اين آيات: الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. (نحل: 32) الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ (نحل: 28) فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَهُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ (آل عمران: 39) وَقالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَآلُهارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين. (بقره: 248).